مطالب ادبی
گشتاسپ و كتايون (داستان هاي شاهنامه)
♥ مطالب ادبی .!.!.!.!. مطالب مذهبی ♥
گشتاسپ و كتايون (داستان هاي شاهنامه)
اصلی و کرم (رویداد عاشقانه تاریخی از دوران صفویه)
سلیم و میترا
ابردات و پانته آ (در لغتنامه دهخدا به صورت پانتهآ آمده)
بانوی بسیار زیاد جذاب و زیبایی از اهالی شوش بود که به اسارت کوروش کبیر در آمد و بعد از ماجراهایی کوروش او را به شوهرش آبراداتاس که فرماندار شوش و در تابعیت بابل بود، رساند. آبراداتاس هم پس از مشاهدهٔ جوانمردی کوروش کبیر به او پیوست و در راه دفاع از او جان خود را فدا نمود. کوروش آرامگاهی برای این زوج ـ پانتهآ و آبراداتاس ـ بنا نهاد که گفته میشود بقایای آن هنوز در عراق باقیست. بر ستونی که به خط بابلی نام آن زن و شوهر حک شدهاست، نوشتهاند «علم داران».هنگامی که مادها پیروزمندانه از جنگ شوش برگشتند، غنائمی با خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به کورش بزرگ عرضه میکردند. در میان غنائم زنی بود بسیار زیبا و به قولی زیباترین و جذابترین زن شوش که او را پانتهآ مینامیدند حداقل میتوان گفت یکی از زیباترین و جذابترین زنان جهان بود چرا که همه زنان شوش زیبای فوقالعادهای در میان زنان جهان داشتن به همین دلیل وی زیباترین زن شوش در میان تمام زنان هست و این ثابت می کرد که او زیباترین زن جهان است وی در هنگام اسارت همسرش به نام «آبراداتاس» برای انجام دادن مأموریتی از جانب شاه خویش (نبونه اید شاه بابل) رفته بود. چون وصف زیبایی پانتهآ را به کورش گفتند، کورش درست ندانست که زنی شوهردار را از همسرش بگیرد. مادیها اصرار داشتند که کوروش حداقل یک بار زن را ببیند تا شاید نظرش عوض شود و کوروش گفت: میترسم او را ببینم و عاشقش شوم و نتوانم او را به شوهرش بسپارم. پس او را تا بازآمدن همسرش به یکی از ندیمان که مردی به نام آراسپ - هم بازی کودکی کوروش- بود سپرد اما آراسپ خود عاشق پانتهآ شد و خواست از او کام بگیرد، پانتهآ به ناچار از کوروش کمک خواست. کوروش که مطلع شد از عجز و زبونی آراسپ که خود را در برابر عشق رویین تن می دانست به خنده درآمد و آرتاباس سردار خود را به همراه خواجه ای نزد وی فرستاد و به او تأکید کرد، آراسپ را تهدید نماید که مبادا از راه جبر و عنف به زن پاکدامنی چون پانته آ تجاوز کند، ولی به آرتاباس اجازه داد که با وی صحبت کند و از او خواست با تندی و شدت عمل با آراسپ برخورد کند و تا جایی که میتواند رعب و ترس در دلش ایجاد کند. آراسپ مرد نجیبی بود، به شدت شرمنده شد.پانته آ
پس از مشاهدهٔ رفتار جوانمردانه کورش قاصدی را مأمور ساخت تا به تاخت به سوی سرزمین باکتریان رفته و آبراداتس را از ماوقع کارها با خبر سازند. هنگامی که آبرداتاس به ایران آمد و از موضوع با خبر شد، به پاس جوانمردی کوروش بر خود لازم دید که در لشکر او خدمت کند. خویشتن داری کورش، چشم پوشیدنش از یک زن اسیر، آن هم به زیبایی و جذابیت پانته آ، کاری غیرمنتظره و دور از حدس و گمان کمتر کسی بود. تا آن روزگار کسی به خاطر نمیآورد که پادشاهی از غنیمت جنگی خود صرف نظر نماید، حال آنکه آن غنیمت زنی به زیبایی پانته آ باشد. میگویند هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانته آ از طلاهای خود برای او کلاه خود و دستبندها و بازوبندهایی از طلا و همچنین بالا پوشی ارغوانی که تا قوزک پای او را می پوشاند و منگوله ای بزرگ با پر عقاب که بالای کلاه خود می گذاردند به اندازهٔ لباسها و کلاه خود او تهیه دیده بود پیش آورد و بر او پوشاند و گفت :«تو بهترین زینت و زیور من خواهی بود.» سپس پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت:«ای آبراداتس، اگر در دنیا زنانی باشند که همسر خود را بیش از خود دوست و گرامی داشته باشند، به یقین یکی از آنان من خواهم بود، آیا حاجتی است که آن را به ثبوت برسانم؟ سوگند به عشقی که من به تو دارم و عشقی که تو به من داری... من هم همان طور که که تو برای زندگانی با شرافت آفریده شده ای، جز به زندگانی با عزت و افتخار تن نخواهم داد. کورش شایستهٔ این است که ما تا جان در بدن داریم در راه سپاسگزاری اش بکوشیم، او نسبت به ما حق بزرگی دارد. من در دست او اسیر بودم، اما نه تنها رفتاری که با بردگان و کنیزان معمول است در حق من روا نداشت، بلکه حتی نیت کوچکترین اهانت در برابر آزاد کردن من نیز به خاطرش خطور نکرد. مرا برای تو پاک نگه داشت، چنانکه گویی برای برادرش نگاه می داشت. کدام پادشاهی تا کنون چنین رفتاری با اسیر خود داشته است؟»آبراداتاس در جنگ مورد اشاره کشته شد و پانتهآ بر سر جنازهٔ او رفت و شیون و زاری کرد. کورش که این خبر را بشنید آهی پر سوز کشید و بی درنگ بر اسب خویش سوار شد و با هزار نفر سوار به آن محل ماتم رو آورد. به گاداتس و گوبریاس امر داد که
فاخرترین و مجللترین تزئینات را با خود بردارند تا جنازهٔ آن مرد شریف را که شجاعانه جان خود را فدا کرده بود بپوشانند. سپس فرمان داد گله داران گاو و گوسفند فراوان به آن محل منتقل نمایند تا بر سر مزارش قربانی کنند.کورش به محض این که پانته آ را دید که بر خاک نشسته و سر شوهرش را بر روی زانوی خود نهاده است، اشک در چشمانش حلقه زد، با حالی زار بگریست و بانگ برآورد: «دریغ، دریغ ای روح باوفا و شجاع که رفتی و ما را ترک گفتی. دریغ، دریغ ای آبراداتس برادر من.» آن گاه زانو بر زمین زد و دست آن یار دلیر را گرفت. ولی دست مرده در کفش باقی ماند، چون دشمنان با بی رحمی و شقاوت آن را از بدن جدا نموده بودند. درد و الم کورش از این اتفاق مضاعف شد. پانته آ شیون کنان دست بریده را از کورش گرفت، آن را بوسید و سعی کرد به بدن شوهرش ملحق کند. کوروش به ندیمان پانتهآ سفارش کرد که مراقب او باشند، اما پانتهآ در یک لحظه از غفلت ندیمان استفاده کرد و خنجری که به همراه داشت را در سینهٔ خود فرو کرد و در کنار جسد همسر به خاک افتاد. کورش به محض این که از عمل پانته آ اطلاع یافت سراسیمه به آن محل دوید تا اگر به کمکی احتیاج بود مبادرت ورزد. خواجگان پر محبت و با وفا و دایه نیز چون این صحنه را بدیدند هر چهار نفر خنجرهای خود را از نیام برکشیدند و در همان محلی که بانویشان مقرر نموده بود بایستند، سینهٔ خود را سوراخ کردند و به خاک در غلتیدند.پیکر آن دو دلداده و خدمه وفادارشان را با هزاران گل و سبزههای معطر پوشاندند و در میان حزن و اندوه همگان آنها را در درون تابوتشان و در آرامگاه ابدیشان قرار دادند. - ایرانیان رسم به خاک کردن مردگان را نداشتند – بنا به دستور کورش نام آن دو عاشق وفادار بر ستون آرامگاهشان به زبان بابلی حک شد. می گویند این بنا که به یادگار آن دو همسر با وفا و خواجگانشان به دست کورش ساخته شد هنوز بر پاست، بر ستونی که به خط بابلی نام آن زن و شوهر منقور است، نوشته اند« علم داران». در یک روز از سال تمام زن و شوهران و هر زوج عاشقی به محل دفن آنها آمده به آنها ادای احترام کرده و یاد و خاطره آن زوج عاشق و پاکدامن را گرامی می دارند.
رستم و تهمينه (در شاهنامه فردوسي)
شاه جهانگیر و انار کالی
سلطان اکبر پادشاه سلسله گورکانی ( گورکانی نام سلسله ای از شاهان مغول است که از سال ۱۵۲۶ میلادی با پادشاهی بابر که یکی از نوادگان تیمور لنگ بود , آغاز شد. پس از سقوط تیموریان در ایران با قدرت گرفتن صفویه, بازماندگان آنها به شبه قاره هند رفته و سلسله ای را تشکیل دادند که قریب به ۳۳۰ سال بر شبه قاره حکومت کرده و در سال ۱۸۵۷ میلادی توسط انگلیسی ها منقرض شد. هرچند با حمله نادر شاه افشار در سال ۱۷۳۹, زمینه انقراض این سلسله فراهم شده بود) و همسرش ملکه جودا بعد از سالها خواهش به درگاه خداوند, در سال ۱۵۶۹ میلادی صاحب پسری می شوند و او را سلیم ( نورالدین سلیم جهانگیر) نام می نهند.هنگامیکه سلطان اکبر میبیند که سلیم در این قصر چیزی به جز عیش و مستی یاد نمیگیرد, او را به خارج از شهر می فرستد. شاهزاده سلیم پس از سالها آموزش حالا که به جنگاوری لایق جوانی شایسته تبدیل گشته به قصر باز می گردد و همه منتظر وی هستند. تمام دختران دربار آرزوی دیدارش را دارند و رویای همسری وی را در سر میپرورانند در حالیکه سلیم به عشق انارکلی رقاصه دربار مبتلا می گردد.در ابتدا آنها رابطه ای محتاطانه دارند چرا که از فرق بینشان خیلی خوب باخبرند. اما قدرت عشق فراتر می رود و راز آنها آشکار شده و سبب پیدایش شکافی عظیم بین پدر و پسر می شود.سلطان اکبر از هیچ کاری برای دور کردن این دو از یکدیگر فروگذار نمی ماند, اما عشق آنها هر لحظه بیشتر جان می گیرد. سلطان اکبر, با زندانی کردن انار کلی سعی در دور کردن او از شاهزاده سلیم دارد ولی شاهزاده سلیم , با آگاهی از محل اختفای انارکلی او را آزاد می کند…..سلطان اکبر در نهایت تصمیم به قتل انارکلی میگرد و لذا او را ربوده و در چاهی مدفون می کنند ( زنده به گور می کنند ) و بدین ترتیب انارکلی میمیرد… شاهزاده سلیم به خاطر علاقه زیادش به انارکلی شعر زیر را در حسرت دیدار او می سراید و بر روی قبر وی حک می کند و در زیر نام شاعر را «سلیم مجنون» می گذارد :….
تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را….
آه گر من باز بینم روئی یار خویش را….
پس از ۶ سال یعنی در سال ۱۶۰۵ میلادی, سلطان اکبر می میرد و شاهزاده سلیم به پادشاهی می رسد و به نام جهانگیر فرمانروا و پادشاه سلسله گورکانی در هند می شود. او تصمیم میگیرد که برای انارکلی مقبره ای بسازد , لذا با کمک معماران ایرانی , آرامگاهی زیبا در لاهور ساخته می شود.جهانگیر بعد از مرگ انارکلی با یک ایرانی به نام مهرالنسا ( نور جهان ) که نوه یکی از درباریان شاه طهماسب صفوی بوده و پدرش به نام اعتمادادوله در دربار سلطان اکبر منصبی داشت, ازدواج می کند.نورجهان به خاطر زیبایی خویش, جهانگیر را سخت شیفته خود می نماید , طوری که نقشی تعیین کننده در دربار پیدا می نماید و باعث نفوذ بسیاری از ایرانیان به دربار سلطانی گورکانی می شود.برادر نورجهان به نام آصف خان , در دربار جهانگیر , وزیر اعظم می شود و دختر وی به نام ارجمند بانو بیگم ( که بعد ها ممتاز محل نام می گیرد ), همسر پسر جهانگیر به نام شاهزاده خرم ( که بعدها شاه جهان نام می گیرد) می شود….بعدها که شاهزاده خرم به پادشاهی می رسد, پس از مرگ همسرش ( ارجمند بانو یا همان ممتاز محل ) , بنای معروف تاج محل را به یاد وی در مدت ۱۷ سال و با کمک معماران اصفهانی و با ترکیبی از معماری ایرانی – مغولی می سازد.آرامگاه انارکلی در لاهور, با قدرت گرفتن سیک ها در هند, تبدیل به معبد سیکها شده و با حضور انگلیسی ها و تصرف لاهور , با تغییر نمای آن در سال ۱۸۵۱ به کلیسا تبدیل می شود. در سال ۱۸۹۱ مقبره انارکلی تبدیل به اداره ای می شود … و هم اکنون به صورت آرامگاه , میزبان گردشگران است.
نورجهان (ايراني) و جهانگير (هندي)
نورجَهان (زادهٔ ۱۵۷۷ در قندهار – درگذشتهٔ ۱۶۴۵ میلادی) لقب زنی ایرانی به نام مهرالنساء است که همسر بسیار زیرک و بانفوذ جهانگیر از پادشاهان گورکانی هند بود، نورجهان قدرتمندترین ملکه تاریخ کل هند بود.نور جهان با نام متولد شده مهرالنساء، دختر یک وزیر خزانه داری یکی از استانها امپراتوری بود که تحت سلطنت اکبر خدمت میکرد. نور جهان، به معنای «چراغ دنیا»، در ۱۷ سالگی با یک سرباز ایرانی «شیرافگن خان»، فرماندار بیهار، که یکی از استانهای مهم گورکانی بود ازدواج کرد. او یک زن متأهل اما فوقالعاده زیبا بود که شاهزاده سلیم (بعداً امپراتور جهانگیر) پسر ارشد اکبر عاشق او شد. دو سال پس از اینکه اکبر درگذشت و سلیم امپراتور شد، شیرافگن درگذشت و جهانگیر باز مهرالنساء را ملاقات کرد. با این حال، سه سال دیگر باید میگذشت تا نورجهان بعد از مرگ ناراحتکننده شوهرش رضایت ازدواج با امپراتور جهانگیر را بدهد. اگرچه جهانگیر عاشق نورجهان بود، اما داستان واقعی آنها هیچ شباهتی به افسانه کاملاً داستانی آنارکالی ندارد، که دختری کم سن و سال که به گفته فولکلور محبوب و فیلمبرداری عاشقانه، یک رابطه عاشقانه غمانگیز و محکوم به مرگ با جهانگیر داشت. در حقیقت، رابطه جهانگیر و نور جهان در زمان خود حتی از افسانه انارکالی هم رسوایی تر بود، زیرا نور جهان یک زن بیوه بود وقتی امپراتور عاشق او شد. مکتبی از مورخان هنوز معتقدند، هرچند بدون شواهد معتبر، که جهانگیر (آن زمان سلیم) عاشق نورجهان (آن زمان مهرالنساء) بود، هنگامی که در ابتدا با شیرافگن ازدواج کرده بود. جهانگیر در تلاش برای ازدواج با او، در حالی که قصد داشت با او ازدواج کند، قصد داشت تا به بهانه خیانت ، شیرافگن را به قتل برساند تا سرانجام با نور جهان ازدواج کند. با این حال، این نظریه فاقد شواهد محکم است و دور از ذهن به نظر میرسد.پس از عروسی نورجهان با جهانگیر شاه، بدون تردید به محبوبترین همسر وی بدل گشت و تبدیل به همسر اصلی او شد، همچنین بخاطر عشق بسیار شاه ظهور نور جهان به قدرت امپراتوری سریع شد. یک زن بسیار قوی، با اعتماد به نفس، کاریزماتیک و فرهیخته که از اعتماد و عشق مطلق همسرش برخوردار بود در آن زمان او تا پایان عمر جهانگیر شاه موردعلاقه ویژه وی بود، نور جهان قدرتمندترین و تأثیرگذارترین زن دربار امپراتوری بود در دوره ای که امپراتوری گورکانی در اوج قدرت و شکوه خود بود. قاطعانه تر و پیشگیرانه تر از همسرش، وی را مورخان میدانند که بیش از پانزده سال قدرت واقعی و قانونی پشت و بعداً روی تاج و تخت بودهاست. به نورجهان افتخارات، امتیازات و اختیارات بسیار زیاد خاصی اعطا شد که قبل از یا بعد از آن هیچ موردی از ملکههای گورکانی در چنین جایگاهی دیده نشده بود.او تنها ملکه گورکانی بود که سکه به نام او زده شد، همچنین او تنها ملکه امپراتوری بود که مهر سلطنتی به نام خود داشت و حتی با نام خود احکام امپراتوری را صادر میکرد و همچنین تنها ملکه ای تاریخ کل هند بود که بعد از رضیه سلطان لباس پادشاهی بر تن میکرد و قدرت را بهطور کامل و قانونی در دست داشت. نورجهان در اوایل حکومت شوهر خود غالباً هنگام حضور امپراتور در دربار حضور مییافت، و حتی هنگامی که امپراتور ناخوشایند بود، بهطور مستقل دادگاه را برگزار میکرد. وی در آن زمان به دلیل مهر امپراتوری خود به وی در امور دولتی پاسخ داده شد که دلالت بر عدم رضایت و تعیین وی قبل از دریافت هرگونه سند یا دستور اعتباری قانونی بود. امپراتور قبل از صدور دستورات خود نظرات نورجهان را در کلیه امور جستجو کرد، نورجهان بعد از سالها فرمانروایی مشترک در کنار جهانگیر بخاطر اعتیاد پادشاه به تریاک و شراب نورجهان بتدریج قدرت را به تنهایی در دست گرفت و خود بهطور مستقل به حکومت پرداخت هر چند جهانگیر تنها در این دوره نام امپراتور را دارا بود و در حقیقت هیچ قدرتی نداشت اما او در این زمان هرگز از قدرت همسر خود ناراضی نشد و حتی او را تشویق میکرد که بجای او حکومت کند. تنها دیگر ملکه گورکانی که برای فرمان دادن به حکومت چنین فداکاری از خود برای همسرش انجام داد برادرزاده نورجهان ممتاز محل بود که شاه جهان برای او پس از مرگش تاج محل را به عنوان مقبره بنا کرد. با این حال، ممتاز هیچ توجهی به امور کشوری نکرد و بنابراین نور جهان در سالنامههای امپراتوری مغول به دلیل قدرت و نفوذ سیاسی که در دست داشت، بی نظیر است.